۱۳۸۸ آبان ۱۲, سه‌شنبه

باران و کفش های سوراخ!

همه آمدند و برای بارش باران دعا کردند
غافل از این که
خدا با کودکی است که کفش هایش سوراخ است.
نمی دانم این شعر زیبا از کیست، اما به هر حال بسیار عمیق و قابل تامل است.
صبح روز پنج شنبه گذشته بالاخره پس از یک وقفه طولانی، خداوند درهای رحمتش را بر این خاک گشود و بارانی زیبا و دلنشین به دلهای غبارگرفته ما هدیه کرد و امیدوارمان نمود که شاید امسال سال خوبی باشد و پریشانمان از پریشانی به در آید و چشمه ها دوباره برآید و غم ها به سر آید. بذر محبت به بار نشیند و گل از خاک خیزد و ابر بر سرمان عشق ریزد؛ که ان شاء الله چنین نیز خواهد بود.
اما همین طور که در این افکار شاعرانه شناور بودم و ابرهای زیبا و پربار را می نگریستم، در پی اولین رعد و برق برخاسته از این ابرهای شاد _ که گویی آن ها هم با سر و صدای زیاد آمده بودند که به همه نوید سالی خوب را بدهند _ صدایی مهیب به گوش رسید و برق منطقه ما قطع شد! و ما تا چند ساعت بعد گرفتار خاموشی بودیم.
باور کنید خودم هم دلم نمی خواهد که به جای صحبت از زیبایی های این نعمت آسمانی، از این گونه ضعف ها سخن بگویم و شخصا آرزو می کنم که در فصل مناسب بارش، شبانه روز باران ببارد و طبیعت دوباره زنده شود، حتی اگر ما روزها در خاموشی به سر ببریم؛ اما حکایت این است که چرا خود را برای دریافت نعمت های الهی آماده نمی کنیم و با چند قطره باران باید برق قطع شود یا در کار تلفن ها اخلال ایجاد شود یا سیلاب در خیابان ها جاری شود و در یک کلام، باران زیبایی که مدت ها انتظار آن را کشیده ایم سبب سلب آرامش برخی شود یا در کارها اخلال آفرینی نماید؟
شاید این مصداق همان کفش های سوراخ باشد. شاید لازم است که ما پیش از دعای باران کفش های سوراخ را بیابیم و ضعف هایمان را برطرف نماییم. شاید از این پس باید یادمان باشد که: پیش از دعای باران، چتر محبت بر سر فقرا و مستمندان و کسانی که سقفی بر سر خود ندارند گرفته باشیم، سیل بند ساخته باشیم، شبکه برق را تقویت کرده باشیم،چاله های خیابان ها را پر کرده باشیم، جاده های خاکی را آسفالت کرده باشیم و... و آن گاه که مطمئن شدیم در اثر کم کاری ما، بارش باران بنده ای از بندگان خدا را آزرده نمی کند، با خلوص کامل دست به دعا برداریم تا خداوند هم شمیم مهربانی های ما را با قطرات نعمت بار خود، به ما بازگرداند. مگر نه این است که:
شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر، نعمت از کفت بیرون کند
شکر نعمت های الهی چیست؟ آیا تنها به زبان قال او را سپاس گفتن کفایت می کند؟ آیا نباید خود را آماده دریافت نعمت کنیم؟
باید بدانیم که در صورت کوتاهی ما در این راه، آنگاه شاید دعای آن کودک پا برهنه گیرا تر از دعای ما باشد و باران خواهی ما را بی اثر نماید.
امیدوارم امسال سال خوبی باشد و خشکسالی ها به پایان برسند و خداوند هم از سر تقصیرات همه ما بگذرد و ما هم نگاهی دوباره به اعمالمان بیندازیم.
توضیح: مطلب فوق در هفته نامه سلمان کازرون موخه 12/8/88 به چاپ رسیده است.

۷ نظر:

قهرمان گفت...

سلام استاد شجاعی
این مطلب زیبا و بجا را در هفته نامه ی سلمان خواندم و حسابی لذت بردم
و آفرین به این گوشزد
تا باشد که مسوولین امر بفهمند و در عمل بکار اورند

قهرمان گفت...

سلام استاد شجاعی
این مطلب شما را در هفته نامه سلمان خواندم بسیار عالی و زیبا نگاشته اید
امید وارم که گوش شنوایی برای مسوولین شهر باشد
در ضمن بر گلبانگ سربلندی نمی شود نظر گذاشت لطفاً ببینید چه ایرادی دارد
آقای دکتر دشمن زیاری هم سلام رسانید و گفت به امیر خسرو بگو التماس دعا داریم
و فراموش نکنی

دشمن زياري گفت...

سلام امير عزيز
نثر زيبايتان نظم را خجل مي كند. زيبايي وش، گونه هاي خشكيده را سرخاب مي زند. اميد به بارش رحمت پروردگار بر دلهاي خشكيده از نم.
قربانت

عسل بانوی خودمون گفت...

شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند .
قدم باران مبارکه ...

آل مجتبی گفت...

غزل (308)

ای رُخت چون خـُلد و لعلت سلسبیـل

سلسبـیـلـت کرده جان و دل سـبـیـل

سبـز پـوشـان خـطــت بـر گـِرد لـــــب

هـمـچـو مــورانـنـد گــِـرد سـلـسبـیـل

نـاوک چـشـم تــو در هـر گــوشـــه‌ای

هـمـچـو مـن افـتــاده دارد صـد قـتـیـل



درود بــــر شـــمـا !

« ستیـغ سـخن » با شرح دو غزل از حافظ چشم به راهتان است

تشریف بیاورید !


مـانــا بـاشـیـــــد و ســر بـلـنـد !

شاهکار آریایی گفت...

نظر شما چیست مبدا تاریخ ایران باید چه زمانی باشد و دلیل شما چیست ؟

مادی

شاهنشاهی

هجرت پیامبر اسلام

میلادی

میلاد زرتشت

صدور منشور صلح کورش بزرگ

و یا هرچه شما فکر میکنید
به شاهکار آریایی بیایید.

هیلووسوار گفت...

آقا شجاعی سلام
می دونی تو دعوا کی آدم خیلی زورش می گیره!
تو هی داد بزنی و فحش بدی ولی طرف دعوا(مسئولین عزیز)خودش را به نفهمی بزنند !
اگه مسئولین ما یک امر را از امام علی یاد گرفته باشند همین یکی است!
همون داستان فحاشی که مولا در باره اش فکر مثبت می کرد رو می گم !